همه چیز مثل همیشه به نظر می رسید

ساخت وبلاگ
یه شب عادی به نظر می رسید، همه چیز مثل همیشه عادی به نظر می رسید.

از اون شبا بود که هوس کرده بودم تو پیج های ریچی و کریس بگردم،هندزفری تو گوشم بود اهنگها نا مرتب پلی می شد،رسید به آهنگ "هی تو" زانیار. عاشق این اهنگم ، همیشه من و یاد ریچی می اندازه. همون جوری که صفحه ی فیش بوکش باز بود، با اهنگ می رقصیدم و نگاهم به صفحه ی ریچ بود، به یکی از جدیدترین عکساش نگاه می کردم 

"نمی گم مغرور شدی،شاید مجبور شدی،ولی بدجور شکستم چون ازم دور شدی" یه پیرهن مردونه ی ابی تنت بود منم داشتم برات می رقصیدم، ولی نه چشمای تو برق زد،نه گونه های من گل انداخت. یه حس عجیب تو رگهام پیچید.بهش اهمیت ندادم، به رقصیدنم ادامه دادم رسید به قسمت" مثل الماس می درخشیدی،بهم زندگی می بخشیدی" مثل طراحی همیشگیم موقع این قسمت چشمام رو بستم و سرم رو خم کردم که از گرمای درخششت استفاده کنم،چشمام که بسته بود،تو حس و حال خوب اهنگ که بودم یه دفعه اون حس عجیب رو دوباره تجربه کردم"دلم ته ریش مشکی می خواست" نه اینکه شخص خاصی تو ذهنم باشه،نه فقط می دونستم دلم ریچی رو نمی خواد، وای نه !!!!! چی گفتم؟؟؟؟؟ از ذهنم گذشت که ریچ رو نمی خوام،از ذهنگ گذشت چشم و ابروی مشکی می خوام،یه دست گرم که با هم ولیعصر رو متر کنیم.

لعنتی واقعا حس کردم دیگه ریچ رو واقعا رها کردم که بره،حسش عجیب بود،ولی واقعی بود 

Last Unicorns...
ما را در سایت Last Unicorns دنبال می کنید

برچسب : همه چیز مثل قبلناست,همه چیز درباره مثلث برمودا,همه چيز درباره مثلث برمودا, نویسنده : 1just-us51 بازدید : 46 تاريخ : پنجشنبه 11 آذر 1395 ساعت: 8:54