همیشه گفتم " تا وقتی حلقه اش رو تو انگشتت نداری، اونو مرد خودت ندون"!!!!!

ساخت وبلاگ
همیشه بهش گفتم مرد عاشقانه های بمانیه، منم دختر تلخ و جذاب ترانه های حلاج. اما اگه بخوام با یه ترانه  کنارش بودن رو توصیف کنم، بی هیچ شکی این بیت استاد جنتی عطایی میشه

"نذار که از سکوت تو پرپر بشن ترانه ها، دوباره من بمونم و خاکستر پروانه ها
چیزی بگو اما نگو از مرگ یاد و خاطره، کابوس رفتنت بگو، از لحظه های من بره!!!"

از روز اول قرار گذاشتیم، هر وقت رفتنی شد، فکر منو نکنه و بره. این اواخر فکر میکردم نمیره، حداقل بی من نمیره. دلش نمیاد بره. همون طور که دل نداره اشکای منو ببینه، همون طور که همیشه میگه هیچکی به کیوتی من نیست، همون طور که میگه خیلی خوشبخته که منو تو روزاش داره. مگه همونی نیست که حتی با فکر کردن به گریه من سردرد میشه؟؟؟ میتونه از ایران بره و فکر کنه گریه نمیکنم؟؟؟
حس بدی دارم انگار فکر میکردم این قرار رو یادمون نرفته!!! من فراموش کردم اون یادش بود

Last Unicorns...
ما را در سایت Last Unicorns دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1just-us51 بازدید : 58 تاريخ : دوشنبه 28 آبان 1397 ساعت: 18:22