"نذار که از سکوت تو پرپر بشن ترانه ها، دوباره من بمونم و خاکستر پروانه ها
چیزی بگو اما نگو از مرگ یاد و خاطره، کابوس رفتنت بگو، از لحظه های من بره!!!"
از روز اول قرار گذاشتیم، هر وقت رفتنی شد، فکر منو نکنه و بره. این اواخر فکر میکردم نمیره، حداقل بی من نمیره. دلش نمیاد بره. همون طور که دل نداره اشکای منو ببینه، همون طور که همیشه میگه هیچکی به کیوتی من نیست، همون طور که میگه خیلی خوشبخته که منو تو روزاش داره. مگه همونی نیست که حتی با فکر کردن به گریه من سردرد میشه؟؟؟ میتونه از ایران بره و فکر کنه گریه نمیکنم؟؟؟
حس بدی دارم انگار فکر میکردم این قرار رو یادمون نرفته!!! من فراموش کردم اون یادش بود
برچسب : نویسنده : 1just-us51 بازدید : 60